وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن....
تو را در آغوش خودم احساس می کنم آنگاه که نیستی و یاد تو هست!
در آغوش خیال تو بودن را دوست دارم!
اما...
خیالت را نمی خواهم...
تو با من باش!
ممنونم خوشجل بود