روزانه های من

من و شیطونیام

روزانه های من

من و شیطونیام

دوباره..............

دوباره پشت پنجره...
هجوم بغض حنجره...
برای تو نوشته ام...
و با غمی سرشته ام...
و اشک بیصدای من...
و عشق تو به پای من...
نگاه من ، نگاه تو...
تروخدا...برو ! برو !
و شاخه های زرد غم...
کنار من به پیچ و خم...
ستاره های آرزو...
دوباره گرم گفتگو...

دوباره بوی نسترن...
و ساعت حزین من...
صدای من ، صدای تو...و دست آشنای تو...و پیچک شکسته ام...و آسمان  راز من...
و آخرین نیاز من ...

و سایه های خسته ام...
به اشک من نظر نکن...
نگاه ِ پشت سر نکن...
دوباره نه ! به من نگو!
از این مسیر روبه رو ...

دیر نشده برای تو...
تروخدا...برو ! برو !...

من


زندگی بی آرزو خالی ست ؛ من خالی شدم


مثل شبتابی که تابیدن فراموشش شده

چشم من چندی ست خوابیدن فراموشش شده


هیچکس هم علت بی خوابی ام را درنیافت

راز این دلتنگی و بی تابی ام را درنیافت


کس نمی فهمد مرا جز آنکه در خود گم شده ست

یا خیابانی که مالامال از مردم شده ست


ظاهراً خوشحالم اما از درون خوشبخت نه !

زندگی باید که جدی باشد اما سخت نه !


در بساطم تحفه جز شعر و جنون موجود نیست

معبدی سیارم اما هیچکس معبود نیست


زائری ناآشنا در معبدی ویران شده

با سری از شدت اندوه آویزان شده


من غریبم ! از دیار قبر و تابوت آمدم

از بخارِ سمی گوگرد و باروت آمدم


من غرورم را فقط وقت شکستن دیده ام

در درون خود دری در حال بستن دیده ام


گرچه گاه اهل یقین گاهی مردد می شدم

هر چه هستم ؛ من همان هستم که باید می شدم !!!

اینجا ایران است

عجایبی که فقط در ایران می توان دید





ادامه مطلب ...

اینو برای دلم نوشتم

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است

مثل تنها مردن....

روزانه 12

سلام عسیسای خودم.خوفین؟

من خوب نیسم

توجه کردین عصرای جمعه خیلی دلگیره؟

وای که متنفرم از این دلگیری و دلتنگی,دیشب تا ساعت 3:30 بیدار بودم بدجوری دلم گرفته بود

نشسته بودم توی حیاط آسمونو میدم,اونقد ستاره بارون بود

وای خدا من چمه آخه؟

1 تیر امتحانام شروع میشه هیچی نخوندم

هی میگم از امروز میخونم اما واییییییییییییییییی که نمیشه

..............................................

از فردا میرم سالن مطالعه,اونجا حداقل چشمم به 4 نفر میفته که دارن میخونن و جو میگیرتم و منم یه خرده از این تنبلی و کسل بودن در میام

راستی قراره ایشالا برم گارگاه آموزشی واسه هواپیمای مدل,هزینه اش 300 تومن میشه

فعلا که کفگیرم ته دیگه,ایشالا خدا خودش جور میکنه برم

خیلی از ساخت هواپیما مدل خوشم میاد

توی دانشگاه خودمون که ماشالا عند زحمت کشی هستن کلاسای درسی رو هم دیگه توی رو در واسی میمونن که میذارن,دیگه کارگاه و .......... پیشکششون.

صبح با فرزانه دعوام شد,اه اصلا اعصاب برای من نمیذارههر روز یه بهانه جور میکنه برای دعوا

دیگه خسته ام کرده,نه خیلی کم از بقیه چیزا اعصابم خرده حالا اینم شده سر جهازیه من.......

میگم من برم یه چایی بخورم و بشینم سر درسم ببینم چی میشه؟

فعلا بای بای گلای من..........